پست بیست و سوم رمان نیوشا
.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

***پست بیست و سوم رمان نیوشا ***

- چرا گذاشتم بچه رو با خودش ببره ؟

بعدم در حالی که داشت میزد تو سرش به سمت در دوید . هنوز چند ثانیه ای از خروجش نگذشته بود که صدای داد و فریاد از تو کوچه یا حیاط بلند شد ولی انقدر نامفهوم بود که نتونستم بفهمم چی میگن ولی چند دقیقه بعد با ساکت شدن محیط پارسا در حالی که آرتنوسو تو بغلش گرفته بود اومد تو خونه و با پاش درو بست . آرتنوس داشت ریز ریز گریه میکرد . بچه ترسیده بود و استرس زیادی رو تحمل کرده بود . پارسا هم هنوز عصبی بود و صورتش به کبودی میزد . اومد نشست روی مبل و آرتنوسو تو بغلش فشرد و چند بار پشت سر هم سر و صورتشو بوسید و زیر گوشش گفت : ...





:: بازدید از این مطلب : 195
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : admin
ت : 13 فروردين 1395
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی